استخوان خوک و دست های جذامی
نویسنده:
مصطفی مستور
امتیاز دهید
به خدا سوگند که دنیای شما در نزد من پست تر و حقیرتر است از استخوان خوکی در دست جذامی. (امام علی بن ابی طالب)
این داستان بلند یا رمان کوتاه, برش هایی از زندگی ساکنین 7 واحد از آپارتمان های برجی در تهران است. ساکنین این هفت واحد هر کدام درگیری ها و دغدغه های خود را دارند و طبیعتاً با یکدیگر بیگانه اند و فقط به صورت فیزیکی در نزدیکی یکدیگر زندگی می کنند.
در بخش هایی از این کتاب که نامزد جایزه بهترین رمان انجمن منتقدان مطبوعات در سال 1384 شده است، می خوانیم: «شب پنجره ی رو به روی خیابان آپارتمانی در طبقه چهاردهم برج مسکونی خاوران ناگهان باز شد و مردی - اسمش دانیال - انگار کله اش را آتش زده باشند، رو به خیابان جیغ کشید: «اون پایین دارید چی کار می کنید؟ با شما هستم! با شما عوضی ها که عینهو کرم دارید توی هم می لولید. چی خیال کردید؟ همه تون، از وکیل و وزیر گرفته تا سپور و آشپز و پروفسور، آخرش می شید دو عدد. خیلی که هنر کنید، خیلی که خبر مرگتون به خودتون برسید، فاصله دو عددتون می شه صد. صدام رو می شنفید؟ می شید یه پیرمرد آب زیپوی عوضی بوگندو. کافیه دور تند نیگاش کنید. همین که دور تند نیگاش کردید می فهمید چه گندی زده ید. می فهمید چه چیز هجو و مزخرفی درست کرده ید. حالا با این عجله کدوم جهنمی قراره برید؟ قراره چه غلطی بکنید که دیگرون نکرده ند؟ واسه چی سر یه مستطیل یا مربع خاکی دخل همه رو در می آرید؟ بدبخت ها! شما به خودی خود بدبخت هستید، دیگه واسه چی اوضاع رو بدتر می کنید؟»
بیشتر
این داستان بلند یا رمان کوتاه, برش هایی از زندگی ساکنین 7 واحد از آپارتمان های برجی در تهران است. ساکنین این هفت واحد هر کدام درگیری ها و دغدغه های خود را دارند و طبیعتاً با یکدیگر بیگانه اند و فقط به صورت فیزیکی در نزدیکی یکدیگر زندگی می کنند.
در بخش هایی از این کتاب که نامزد جایزه بهترین رمان انجمن منتقدان مطبوعات در سال 1384 شده است، می خوانیم: «شب پنجره ی رو به روی خیابان آپارتمانی در طبقه چهاردهم برج مسکونی خاوران ناگهان باز شد و مردی - اسمش دانیال - انگار کله اش را آتش زده باشند، رو به خیابان جیغ کشید: «اون پایین دارید چی کار می کنید؟ با شما هستم! با شما عوضی ها که عینهو کرم دارید توی هم می لولید. چی خیال کردید؟ همه تون، از وکیل و وزیر گرفته تا سپور و آشپز و پروفسور، آخرش می شید دو عدد. خیلی که هنر کنید، خیلی که خبر مرگتون به خودتون برسید، فاصله دو عددتون می شه صد. صدام رو می شنفید؟ می شید یه پیرمرد آب زیپوی عوضی بوگندو. کافیه دور تند نیگاش کنید. همین که دور تند نیگاش کردید می فهمید چه گندی زده ید. می فهمید چه چیز هجو و مزخرفی درست کرده ید. حالا با این عجله کدوم جهنمی قراره برید؟ قراره چه غلطی بکنید که دیگرون نکرده ند؟ واسه چی سر یه مستطیل یا مربع خاکی دخل همه رو در می آرید؟ بدبخت ها! شما به خودی خود بدبخت هستید، دیگه واسه چی اوضاع رو بدتر می کنید؟»
دیدگاههای کتاب الکترونیکی استخوان خوک و دست های جذامی